کی شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد
یک نکته از این معنی گفتیم و همین باشد
از لعل تو گر یابم انگشتری زنهار
صد ملک سلیمانم در زیر نگین باشد
غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل
شاید که چو وابینی خیر تو در این باشد
هر کو نکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام ار خود صورتگر چین باشد
جام می و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر
کاین سابقه پیشین تا روز پسین باشد
چند روزه که خیلی با اون مصراع بولد شده انس پیدا کردم. همش به زبونم میاد! یکی از دوستام تذکری به من داد. میگفت چند ماهه میخواد بهم بگه. و این پست توی یک هفته گذشته همه اینا به فاصله یک یا دو روز اتفاق افتاد!
دارن بهم میگن که باید از این به بعد باید این جور مراعات کنم:
دیگه از این به بعد نظرات آقایون جز در موارد لازم جواب داده نمیشه. تایید میشه ولی جواب داده نمیشه! مگر این که سوال خاصی بپرسن و یا کار واجبی باشه. و در وبلاگ اقایون هم نظری گذاشته نمیشه مگر در موارد خاص! خب البته این نحوه ارتباط گیری فعلا مخصوص فضای مجازی هست. چون من در فضای حقیقی کلا اهل برخورد نزدیک نبودم، مگر در مواردی که ازشون الان پشیمونم!
همه برادرانم برام به شدت محترم هستن اما این کار الان برام لازمه.
راستش خواستم سیر تفکراتم و دلایلم رو کاملا براتون توضیح بدم. چیزایی که فهمیدم و چیزایی که درک کردم. اما دیدم جایگاه این حرفا وبلاگ نیست و البته که هر دفعه خواستم بنویسم، با این که گفتنش سخت نبود، اما قلمم قفل میشد! فهمیدم من مامور به گفتن نیستم بلکه مامور به عمل هستم!
همین
التماس دعا
بعدا نوشت: راستی این اون کاری بود که توی این پست به خاطرش به خدا چشم گفتم.