والله تهدمت ارکان الهدی
و به راستی که تو کشته رمضان نیستی!
تو کشته دوشنبه روزی هستی که دست هایت بسته شد...
روزی که دست پلید بر محبوبه حق دست یازید...
تو کشته ضربت شمشیر نیستی...
بلکه کشته آن دمی که لیله ی قَدرت بین در و دیوار فریاد یا ابتاه سر داد...
و چه زیبا نام تو با نام لیلة القدر ممزوج شده!
هیهات که همانگونه که ما ادراک ما لیلة القدر؛ و ما ادراک ما قدر حیدر...
قدر تو در آن روز نادیده گرفته شد که تنها لیله ی قَدرت بود که یاری گر تو شد، و تو تنها بودی!
ای اندوه و ای نفرین بر دست شکننده حریم لیله ی قدر...
ای افسوس از آن دوشنبه روز...
بی علت نیست که در این شب ها همه نام قاتل روز دوشنبه را، به لعن می برم!
یا امیرالمومنین روحی فداک...
زلف پریشان عزادارت بالاخره به خضاب دامادی لیلة القدر رنگ شد...
دامادی آن چنان محبوبی جز به خضاب خون نباشد...
آقا به سر رسید ایام هجران...
و من آن یتیم بچگکی هستم، که کاسه شیر به دست سلامت پدرم را آرزو می کنم!
هیهات از این خیال خام...
آهــــــــــ از این یتیمی دوباره....
آقا تو را به جان مادرم زهرا از بستر برخیز و بر موهایم شانه بزن...
ببین چه در هم و ژولیده شده!
آقای مهربان کوفیان شانه زدن موی یتیم دخترکان را نمی دانند...
آن ها به جای شانه سنگ به موهای دخترکان یتیم می زنند!!
و به جای نان و خرما دادن به دست هایشان، زنجیر بر پاهایشان می زنند!!
آقای خوب ما یتیمان را رها می کنی؟!!
دلت می آید ما را تنها بگذاری؟!!
آقای خوشرو اگر تو بروی ما با دل چاک چاک بانو زینب چه کنیم؟!
دلت می آید زینبت شیون کند؟!
و چه بسیار خواهد بود شیون و زاری برخاسته از غریبی بانو زینب...
آهــــــــــــــــــــــ از این یتیمی پر تکرار...
آهـــــــــــــــــــــ از این یتیمی بی تمام...
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد
اللهم العن قتلة أبینا أمیرالمومنین علیه السلام
پ.ن: خدا توی این شبا دنبال بهانه ست برای بخشیدنم و من هیچچچیی برای بهانه ندارم جز کرامتش! جز فضلش و جز رحمتش...
به خدا که خیلی فقیرم..
برام دعا کنید!
و البته عاجزانه طلب حلالیت دارم!