۰۶
تیر ۹۵
ای شب مرا همچون طفلی مشتاق به مادر در بر گیر...
مرا از خود بدان...
پاره ای از خود...
آن گاه که مرا مادرانه، گرمــ گرمــ در آغوش گرفتی، معرفت را به من هدیه کن...
همچون شیر که مادر به طفل خرد خود می دهد...
ای شب بزرگ! مادری خود را از من دریغ مکن...
به تو محتاجم مادرم...
بی تو می میرم...
بی تو جانم تباه می شود...
آخ مادرم...
سیاهی شب همچون سیاهی چادرت مرا در بر می گیرد
این شب ها باد بوی تو را برایم به ارمغان می آورد...
بوی محبتت...
بوی مهرت...
آخ مادرم...
وای از زخم کوچه...
+ و من زخمی آن دوشنبه ام...
۱ نظر
۰۶ تیر ۹۵ ، ۰۲:۱۱