شبنم بـیـقـرار

بـیـقـرار درانـتـظـار طـلـوع آفـتـابــــ

شبنم بـیـقـرار

بـیـقـرار درانـتـظـار طـلـوع آفـتـابــــ

شبنم بـیـقـرار

شعلگی ریشه در زمین داشتن و سر بر آسمان ساییدن است...
زمینی بودن و چشم به آسمان داشتن...

اما همان لحظه که شعله در اوج به سر می برد
لحظه مرگ اوست!
و چه خوش است مرگ برای آرمان...

چه بی قرار است دل شعله برای پرواز و چه زبانه می کشد!
زبانه های آتش، نه از برای حرارت، که برای سوختن در حسرت پرواز است

نگاه شعله به آسمان است...
اما پابند زمین...

=======================

زمانی شعلگی بودم و دلی بیقرار، اما...
فهمیدم حتی گرما و میل به بالا رفتن هم از آفتاب وجود مولایم است. پس شبنم شدم...
اشک شب انتظار
شاید روزی، در جایی، نگاه آفتاب پشت ابر، که دیگر پشت ابر نبود (ان شاء الله) مرا دید و گرمای تبخیر برای وصل به خود، داد!
تا نیایی گره از کار بشر وا نشود...

=======================

پرواز کردن، ربطی به بال ندارد....
دل می خواهد...
ولی به وسعت آسمان...
دل را باید آسمانی کرد....

=======================

با تعریف و تمجید و احسنت و عالی بود و... به شدت برخورد میشه! لطف کنید که این دست نظرات رو نذارید چون حتی عدم نمایشش هم هیچ کمکی به نویسنده نمی کنه! من واقعا اذیت می شم وقتی این دست نظرات رو می بینم! کلی باید با خودم کلنجار برم! من ضعیفم تعریف شما روی من اثر میذاره! به خدا این کار برای من خوب نیست! دوستم باشید و برام کمک...ممنون

=======================

دیگه از این به بعد نظرات جز در موارد لازم جواب داده نمیشه. تایید میشه ولی جواب داده نمیشه! مگر این که سوال خاصی بپرسن و یا کار واجبی باشه. یا حرف خاصی زده بشه که به بحثی دلچسب منجر بشه.

همه برام به شدت محترم هستن اما این کار الان برام لازمه.

=======================

خیلی از پست های وبلاگم شاید اونقدر که باید گویا نباشه ولی توی جوابام به کامنتا حرف توی پست رو توضیح میدم. چون من آدمی هستم که حرفم رو توی گفتکو میتونم بزنم. اگر دلتون خواست دقیق متوجه منظورم از پستی بشید لطفا کامنتا رو و جوابشون رو هم بخونید. ولی تا قبل از اون در مورد پست قضاوتی نکنید!

=======================

اللّهم وفّقنا لما تحبّ و ترضی

آخرین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «و یرزقه من حیث لا یحتسب» ثبت شده است

۲۰
خرداد ۹۵

نشسته بودم جلوی سیستم و داشتم با دوستان چت می کردم. توی حال خودم بودم. یه پیام رو برای همون دوست آرایشگرم فوروارد کردم. دیدم سریع بعدش پیام داد: راهتو دوست دارم!!!

یه استیکر آبدار واسش فرستادم که یعنی تعجب کردم!

پرسیدم: راه منو؟!!! هان؟!!

گفت :آره راه تو رو...

_:یعنی چی؟

_: اون کارایی که می کنی...

_: بیا در خدمت باشیم. تور زیارتی...همراه! :)))

_: اون روز بعد از این که ازت پول رو گرفتم، سریع بردم به دوستم پس دادم. بعد وقتی برگشتم خونه؛ خیلی بی مقدمه و اتفاقی خواهر شوهرم اومد خونه مون. بهم گفت لازم نیست طلا یا چیزی بفروشی؛ از کسی هم قرض نکن! بیا این یک و نیم میلیون رو بگیر ببر بدهی هاتو بده.
شماره حساب بده یک و نیم میلیون طلبتو بدم؛ پونصد تومن مابقی رو هم در اولین فرصت پس میدم.

اشک توی چشمام جمع شده بود. می دونستم که خدا وقتی بخوایم راضی نگهش داریم، کمکمون می کنه اما دیگه تا این حد برام واضح نشده بود! یعنی باور داشتم ها...ولی این یکی خیلی خوشحالم کرد!


به دوستم گفتم: لازم نیست بدهی منو بدی. من که گفتم اون پولو لازم ندارم. از پس اندازم که کنار بوده؛ برداشتم. تو یه یک و نیم میلیون دیگه هم بدهکار بودی؛ برو اون رو بده. طلب من رو همون جور که گفتم قسطی ماهی 40 تومن پس بده.

_: اذیت نکن شماره حساب بده!

_: گفتم بدهی خودت واجبتره!

_: خیره ای دیگه! خیره سر... :))

_: دوستت دارم! :) خیلی برات خوشحالم..یعنی خیلی ها! الان داره گریه م می گیره!

_: منم دارم گریه می کنم. احمد(شوهرش) میگه چته تو؟! چرا گریه می کنی؟!! :)))

حالا این وسط کلی استیکر  رد و بدل شد... :)

الانم که دارم برات می نویسم اشک توی چشمام جمع شده! خیلی خدا مهربونه!(این جمله آخر از دوستم بود.)


آرایش


رمضان نوشت(سوم): وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا.وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ



۳ نظر ۲۰ خرداد ۹۵ ، ۰۶:۴۷
شبنم بیقرار