نشسته بودم جلوی سیستم و داشتم با دوستان چت می کردم. توی حال خودم بودم. یه پیام رو برای همون دوست آرایشگرم فوروارد کردم. دیدم سریع بعدش پیام داد: راهتو دوست دارم!!!
یه استیکر آبدار واسش فرستادم که یعنی تعجب کردم!
پرسیدم: راه منو؟!!! هان؟!!
گفت :آره راه تو رو...
_:یعنی چی؟
_: اون کارایی که می کنی...
_: بیا در خدمت باشیم. تور زیارتی...همراه! :)))
_: اون روز بعد از این که ازت پول رو گرفتم، سریع بردم به دوستم پس دادم. بعد وقتی برگشتم خونه؛ خیلی بی مقدمه و اتفاقی خواهر شوهرم اومد خونه مون. بهم گفت لازم نیست طلا یا چیزی بفروشی؛ از کسی هم قرض نکن! بیا این یک و نیم میلیون رو بگیر ببر بدهی هاتو بده.
شماره حساب بده یک و نیم میلیون طلبتو بدم؛ پونصد تومن مابقی رو هم در اولین فرصت پس میدم.
اشک توی چشمام جمع شده بود. می دونستم که خدا وقتی بخوایم راضی نگهش داریم، کمکمون می کنه اما دیگه تا این حد برام واضح نشده بود! یعنی باور داشتم ها...ولی این یکی خیلی خوشحالم کرد!
به دوستم گفتم: لازم نیست بدهی منو بدی. من که گفتم اون پولو لازم ندارم. از پس اندازم که کنار بوده؛ برداشتم. تو یه یک و نیم میلیون دیگه هم بدهکار بودی؛ برو اون رو بده. طلب من رو همون جور که گفتم قسطی ماهی 40 تومن پس بده.
_: اذیت نکن شماره حساب بده!
_: گفتم بدهی خودت واجبتره!
_: خیره ای دیگه! خیره سر... :))
_: دوستت دارم! :) خیلی برات خوشحالم..یعنی خیلی ها! الان داره گریه م می گیره!
_: منم دارم گریه می کنم. احمد(شوهرش) میگه چته تو؟! چرا گریه می کنی؟!! :)))
حالا این وسط کلی استیکر رد و بدل شد... :)
الانم که دارم برات می نویسم اشک توی چشمام جمع شده! خیلی خدا مهربونه!(این جمله آخر از دوستم بود.)
آرایش
رمضان نوشت(سوم): وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجعَل لَهُ مَخرَجًا.وَیَرزُقهُ مِن حَیثُ لا یَحتَسِبُ ۚ