من دلم صدایی میخواد که این موقع ها، به خاطر ترسش از اون ناری که میگه، بلرزه...
دلم قلب لرزان از خشم و غضب خدا رو میخواد...
دلم صدای لرزان از شرمندگی گناه رو میخواد...
دلم شنیدن صدای صاحب نفسی میخواد که به خاطر تقوی ش دلم بلرزه...
سوزم زیاد بشه...
ترسم از اون ناری که به خاطرش با فریاد الغوث میگیم....
انگار سهمم از دنیا فقط همین گوشه خونه ست! نباید زیاد بخوام!
بعد از سه سال تونستم با ذوق برم هیئت
حالم بد شد نتونستم بمونم برگشتم خونه...
خدایا از این گوشه تنهایی هم قبولم میکنی؟!
به خداییت قسم از ته دلم العفو گفتم...
من معلوم نبود امشب رو ببینم...
معلوم نبود امسال شب قدر باشم...
بهم توفیق صدا کردنتو دادی...
صدای منو از این گوشه کوچولوی دنیا هم میشنوی؟
یا سمیع و یا بصیر
ممنونم که بهم فرصت دادی صدات کنم
ممنونم که گذاشتی دوباره زنده بشم
ببخش
.
.
.
پ.ن: اونایی که منو میشناسن، میدونن که نزدیک بود امسال نباشم و لطف آقای کریم منو دوباره برگردوند...
بعدا نوشت: توی این لحظه های اخر برای فرج آقا امام زمان خیلی دعا کنید
اللهم عجل لولیک الفرج
بعدا نوشت دوم: یکی از دوستام گفت توی عزاداری تا میگفتن امام حسن(علیه السلام) یاد من میفتاده! یعنی دارم بال در میارم از خوشحالی!
فکر کنید یه بدبخت بی چیزی مثل من به اسم آقای کریم شناخته بشه!