هرکسی روزی ای داره...
نمیدونم امسال فاطمیه من برای مادر کاری کردم یا مادر برای من...
امسال کمترین حضورم توی عزادری بود. اما غم عمیقی رو داشتم، از قبل از فاطمیه.
جایی کار اون قدر برام سنگین شد که نمیدونستم چه طوری مسائل رو جمع کنم...
به لب مرز از هم پاشیدن رسیدم...
اما مادر دستم رو گرفت!
با این نیت شروع کردم که دارم دست یکی از بچه های خانوم رو میگیرم..اما میدونستم تا کمک نخوام کاری از پیش نمیره...
الان به باور رسیدم!
به باور این کلام:
إِنِّی أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ.
توضیح نخواید چون نمیتونم...اصلا هنوز توی شوکم!
فقط همین قدر بگم که هنوز نمیدونم من بودم که برای خانوم کاری کردم.. یا خانوم برای من کاری کردن...یا من توفیق این رو داشتم که برای یکی از دخترای خانوم کاری بکنم و خانوم با کرامت بهم جواب این کار رو دادن...یا این که خانوم میخواستن برای یکی از دختراشون کاری بکنن و من وسیله بودم و این برام توفیق بزرگی بوده...یا این که همین قدر توفیق داشتم که شاهد کرامت خانوم به یکی از دختراشون باشم...؟؟؟!! نمیدونم!
ولی هرچی که پیش اومد توی این یه ماه و خرده، مطمئنم که من شرمنده م! شرمنده بزرگواری بی حد مادر(سلام الله علیها).
صدای سلام رو میشنوم؛ اون سلامی که اینجا فرستاده شده:
...اقرء علی ولدی السلام الی یوم القیامة (بحار الانوار، ج ۴۳، ص ۲۱۴).
بچه های خانوم تنها نیستن. بچه های خانوم یتیم نیستن. بچه های خانوم تربیت میشن. ما هم اگر توفیق داشته باشیم که کمکی به این تربیت بکنیم، خانوم مطمئناً ما رو بی جواب نمیذارن!
الحمدلله